من و مرحوم مظفر
امروز صبح حوالی ساعت 7:33 دقیقه به وقت رفسنجان بود که خورشید طبق عادت هر روزش از مشرق طلوع و خرامان خرامان به سمت مغرب در حرکت بود ، پاورچین پاورچین سوی منطق رفتم ، مشغول مکاشفه با مرحوم مظفر بودم و او سخت مشغول آشکار کردن اشکال اربعه . و مغزی که به شدت از پذیرش آن امتناع میکرد ؛ در حال جدال و درگیری با مرحوم مظفر بودم ، که ناگه در باز شد و دو گوش مخملی نمایان شد و بعد صدایش! میو ! درگیری با مرحوم مظفر را برای بعد گذاشتم و دنبال چوب و چماقی گشتم، خود نامردش بود! او بود که دیروز ناجوانمردانه به خانه ما شبیخون زده بود و ناهار دیروزمان را برده بود! بگمانم دیروز رفته بود جوج زده بود با نوشابه و اینک دنبال خلال دندانش آمده بود !
#به_قلم_خودم