افغانستان غرق در خون ...
#افغانستان_تسلیت
#به_قلم_خودم
می نویسم با دل ، اما تو با درد بخوان
درد دل مادری که به امیدی دخترکش را می سپارد به مکتب تا عشق و جانبازی را مشق کند آن هم در مکتب سیدالشهدا
درد دل پدری که باصدای انفجار قلبش دیوانه وار در حصار سینه اش می کوبد ، دائم شماره پسرکش را میگیرد ، اما پاسخی نمی گیرد و پیامی میفرستد که جان پدر کجاستی ؟ و دقایقی بعد با پیکر غرق به خون پسرش رو به رو میشود
ای مسلمان روزه دار ، ای دختر شیعه زاده کابلی ، ای عزیز دل خواهر ، می نویسم برایت آن سوی مرزها ، از بلندای دل یک مهاجر آواره، درد آواره بودن کم نبود که حال به عزای خواهرانم نشسته ام ، هنوز گل های پرپر دانشگاه کابل را به یاد دارم . به کدامین گناه ؟
آه وطنم ، تسلیت ، به عزای فرزندانت نشسته ای ؟ پیکرت چاک چاک است و غرق به خونی؟
در جست و جوی مرحمم ، بهر ضماد زخم هایت من پادتن گم کرده ام
تحریر شده توسط پرستوی مهاجر
28رمضان 1442