جمله آسفالتی
جمله آسفالتی
بعد از یک ماه عبادت و بندگی حسابی بازار عقد و عروسی این حوالی داغ است، شاید صدای بوق ماشین عروس ساعت یک شب باعث شود رشته ی خوابت از هم پاره شود و ندانی قسمت چندم خوابت بودهای! اما بلند نمیشوی و اموات طرف را جلوی چشمش نمی آوری.
عاقد میخواند: ان نکاح سنتی، نکاح سنت من است ،سنتی از پیامبر که به بهترین وجه جاری میشود، وجهی به ذوق دارد و وجهی به عشق. عشقی که عروس و داماد را به هم میرساند و پله پله منی که ما شده را در دریای عشق الهی غوطه ور میکنند.
امشب شاید حوالی نه شب بود، وقتی که پیاده داشتم لبِ خیابانی را گز میکردم که انتهایش لانه عشق چهل سال پیش پدر و مادرم است، نوشته ای آن هم درست وسط خیابان توجهم را جلب کرد:« همه دخترا پول پرستن !»
با اسپری مشکی آن هم در دل آسفالت.
هوشمندی که نویسنده اش داشت قابل تحسین بود، مکانی را انتخاب کرده بود که محل عبور و مرور بود، از حق نگذریم از آن دست خط هایی هم نبود که زیر آفتاب راه برود. درنگاه اول شاید خنده دار بود، شاید بعضی ها چون من یک نمه اشک مژه هایشان را خیس کرده باشد و شاید خیلی ها هم مثل آن دختری که با آن حجم ریمل روی مژه هایش قدرت پرواز داشت بی تفاوت گذشته اند. برای هضمش نوشابه هم کم بود،
چهار کلمه روی آسفالت یک دنیا حرف داشت امشب، حکایت از حقیقت تلخ زندگی این روزهایمان دارد، آنقدر تجملات و چشم و همچشمی هارا چاشنی زندگی هایمان کردیم که حسابی بی مزه شده! آنقدر خرج و مخارج الکی برای ازدواج تراشیدیم که جز حسرتش برای عده ای چیزی نمانده! مولای ما ساده زیست بود، همسرش شب عروسی، لباس عروسی اش را به فقیر داد و عروس هایمان برای یک شب لباس چند میلیونی میخرند و میگویند: «یک شبه دیگه، هزار شب نمیشه!»
حالا اگر تعداد النگوهایمان از الگوهای دختر فلانی کم شود سنگ از آسمان میبارد؟ خب لابد نامزدش داشته بدون آنکه به قرض بیفتد بخرد، خب حالا چرا شش تا؟ آن هم النگو های ضخیم و حجیم عربی؟
اگر یخچالمان دوقلو مدل بووووووق نباشد، قرمه سبزی ات خوب جا نمی افتد؟
یاد حدیثی امام صادق علیه السلام افتادم که فرمودند:«کسی که مجردی را تزویج کند و امکان ازدواج او را فراهم نماید از کسانی است که در قیامت خداوند به آنان نظر لطف می کند.»
وسائل الشیعه، ج 20، ص 45
#به_قلم_خودم
#برای_طلبه_نوشت