ذکر شیرین
به جا آوردن همه اعمال شب های قدر برای منی که تازه به سن تکلیف رسیده بودم یک مقدار بیش تر از توانم بود. مسجد محل ما کوچک بود و اکثر خانم ها از همان روز اول ماه رمضان برای خودشان جا قُرُق کرده بود، افطار را خورده نخورده چادر صورتی که ربان سفیدی داشت را به سر کردم، قرآن و مفاتیح را که برداشتم راه افتادم تا شاید جایی گوشه ای از مسجد نصیبم شود. وقتی به جلوی مسجد رسیدم در سبز رنگ مسجد بسته بود، فهمیدمنش سخت نبود، اهل تسنن در حال نماز خواندن هستند و برای اینکه حواسشان پرت نشود در مسجد تا بعد از نماز آنان بسته می ماند.
خودم را لالوی جمعیت جا دادم تا به محض باز شدن در بروم داخل، چشمتان روز بد نبیند، از زهرای 9 ساله فقط دو دست دیده میشد که چادر بلندش را گرفته بود تا کثیف نشود. غمزده از اینکه امشب را چه کنم، مادرم با یک فرش کوچک آمد و بیرون مسجد زیر تک درخت سنجد به احیا مشغول شدیم. یادش بخیر. موقع خواندن صد رکعت نماز که شد، چادرم را گیره زدم تا خیلی روی سرم اذیت نکند، دور دوم سوم نماز که رسید هم خوابم میآمد و هم خسته شده بودم، به سجده که رفتم گفتم خوب است علاوه بر ذکر سجده، سبحان الله هم بگویم. به سبحان الله سوم نرسیده بودم که همان جا در سجده خوابم برد.
وقتی دعای روز چهارم ماه رمضان را میخواندم،به فراز و اذقنی فیه حلاوة ذکرک رسیدم با خودم فکر کردم که عبادتم برای معبودم است یا از عادت؟ این عبادت برایم لذتی داشت ؟ خدایا شیرینی ذکرت را به من بچشان.
#به_قلم_خودم
#تولیدی
#اولین_روزه